streamlined, systematic, tidy
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او میزش را بهسامان و مرتب نگه میدارد.
She keeps her desk tidy and organized.
ظاهر بهسامان او مصاحبهکنندگان را تحتتاثیر قرار داد.
His streamlined appearance impressed the interviewers.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بهسامان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بهسامان